من در تاپ تن قصدم این بوده که به معرفی بهترین ها در زمینه های مختلف بپردازم و میدونم اینجا شاید جایی برای این نوع محتوا نباشه، اما این فیلم انقدر خوب بود که دوست داشتم جایی در موردش صحبت بکنم. اول تصمیم گرفتم توی سایت شخصیم این مطلب رو منتشر کنم، اما طبیعتا اونجا مخاطبین کمتری دارم و با این نقد از فیلم سولاریس، قصد معرفی خودم و افکار خودم رو ندارم و انقدر این فیلم خوب بود که دوست داشتم از این فیلم صحبتی کرده باشم. به همین خاطر از شما دوستان همیشگی تاپ تن پوزش میخوام که اگر این مطلب همسو با سیاست های کلی این سایت نیست.
نقد فیلم سولاریس
فیلمی که به شما اجازه فکر کردن میده. شاید این جمله خیلی کلیشه ای باشه و برای خیلی از فیلم های دیگه بشه این حرف رو زد. اما من قصد دارم این جمله رو از زاویه ای دیگه برای شما شرح بدم.
خیلی از فیلم ها به شما این امکان رو میدن که شما به صورت خود خواسته و خوداگاه تلاشی رو داشته باشید و به مفاهیم اون فیلم فکر کنید، فکر کنید و استخراج کنید. اما فیلم سولاریس نه، فیلم سولاریس شما رو با خودش میبره، هر لحظه اش، ذهن شما رو انقدر اکتیو نگه میداره و به هزار سو های مختلف روانکاوی میبره، که خود این موضوع میتونه هر آدم اهل تفکری رو سر ذوق بیاره.
این فیلم یک هنر خالصه، از چه نظر به این فیلم میگم هنر؟ از این نظر که در دیدگاه من، هنر خاصیتی داره که به مخاطب این امکان رو میده که برداشت هایی از اثر داشته باشه که کاملا متفاوت از برداشت های دیگران و حتی برداشتی که شاید منظور خود کارگردان هم نبوده باشه. و از این دیدگاه، سولاریس یک هنر ناب و خالص سینمایی محسوب میشه.
خب تا به اینجا بیشتر صحبت های من حالت تمجید از این اثر رو داشت و حالا میپردازم به نقد خود فیلم. البته یک نکته رو هم لازم میدونم بگم که در این نقد، به مسائل فنی و به صورت کلی، فرم فیلم کمتر پرداخته میشه و بیشتر با محتوا سر و کار خواهیم داشت.
نقد محتوای فیلم سولاریس
در کتاب انسان و سمبول هایش اثر یونگ، تعریف عقده به این صورت ذکر شده : احساسات عاطفی واپس شده ای که میتواند تبدیل به روان نژندی شود. ما با دانش اندکی که از علم روانشناسی داریم، میدانیم که این عقده ها گاها میتواند به شکل های مختلف : کنش های رفتاری، بروز در خواب و… در زندگی ما نمایانگر شوند. حال فکر کنید که این کنش های رفتاری و خواب ها که صورتی کاملا ناخودآگاه دارند، به صورت کاملا خودآگاه و عینی در زندگی ما نمایانگر شوند.
اجازه دهید این بحث را با ذکر مثالی بیشتر شرح دهم : شخصی را در نظر بگیرید که از یک رابطه عاطفی به صورت کاملا ناخواسته طرد شده و کنار گذاشته شده، اثرات این سرخوردگی عاطفی، میتواند باعث روان نژندی ها و کنش های رفتاری ناخودآگاه در کوتاه مدت و بلند مدت شود. و همچنین طرف مقابل رابطه و جزئیات رابطه میتواند در خواب شخص طرد شده نمایان شود.
آندری تارکوفسکی در این فیلم، با یک مثال هایی کاملا گل درشت و نمایان، این کنش های رفتاری و خواب ها را تبدیل به یک نمود بیرونی کرده. به طوری که مثلا در همان مثال طرد شدگی به جای اینکه اثرات سو آن واپس زدگی عاطفی به جای خواب، کاملا در نقش آن شخص دیگر رابطه، به صورت کاملا واقعی و در خودآگاه نمایان شود. نحوه برخورد شما با این وجه بیرونی عقده های شما چگونه خواهد بود؟ باور پذیری شما در ابتدا به چه صورت خواهد بود؟ تا چه میزان تلاش در حل این عقده ها خواهید داشت؟ این ایده کلی فیلم سولاریس، اثر فاخر آندری تارکوفسکی است.
گذشته شیرین تر است
استفاده درست و به جا از نماد ها در این فیلم، آدمی رو فراسوی تفکرات خود کارگردان میبرد، نماد های مختلفی از سردیس های فلاسفه تا تصاویر دن کیشوت و حتی نماد هایی از جنس سینما، کات.
همه ما انسان ها، همیشه در این فکر غوطه وریم که گذشته جای بهترین برای زندگی کردن بود. در این فیلم تارکوفسکی با نشان دادن زندگی گذشته قهرمان داستان، در خانه ای سرسبز و درختان با شکوه و اسب و.. و از طرف دیگر زندگی حال که با تلاش مضاعف کارگردان در خیابان های شلوغ و خانه های سر به فلک کشیده شده و کات هایی درجا از خیابان های شلوغ به خانه ویلایی در باغی با شکوه. صحبت ایی از جنس سینما در مورد معماری، سبک زندگی و روند سیر تاریخ.
البته این سیر گذشته و آینده در جاهای دیگر فیلم هم نمایان میشود، جایی که قهرمان داستان، یعنی کریس با سفر به سولاریس، اکنون با گذشته خود مواجه شده و تصمیم هایی متفاوت از گذشته خود اتخاذ میکند. و میشود حدث زد که شاید منظور کارگردان از این کات ها، که پیشتر صحبتش را کردیم، آماده سازی ذهن مخاطب با این مفهوم بوده باشد. همان طور که گفتم خاصیت هنر همین است… .
گذشته در زندگی حال : سوالی بزرگ و خاص که سال هاست مورد تفکر و تحقیق روان شناسان و روانکاوان بوده است.
آشغال ها را زیر فرش نریزید
این جمله رو اولین بار از برادرم شنیدم ” آشغال ها رو زیر فرش نریز”. او متعقده که راه فراری از هیچ روان نژندی نیست، مگر رو به رو شدن به صورت کاملا صریح با آن عقده. نمیشود فراموش کرد، نمیتوان نادیده گرفت، یک جایی این زخم ها سر باز کرده و خود را نشان خواهند داد.
و چقدر تارکوفسکی در این فیلم خوب به این موضوع پرداخته بود. تحلیل مساله رابطه من-تو. کریس، قهرمان داستان ما در فیلم سولاریس، زمانی توانست از مشکلات رها شود و از رنج هایش نجات پیدا کند که احساساتش ( که همان سمبل و نمادی از عقده های او بودند) را دید و پذیرفت، او درک کرد که طرف مقابلش، یعنی هری، خود پذیرفت که از پیش کریس برود. این پذیرش او بود که رنج هایش را کاست.
نجات دهنده مرده است
همیشه در سیر زندگی، به دنبال رهایی بوده ایم، به دنبال پیدا کردن راهی و مسیری و هدفی که معنایی به زندگی ما ببخشد، به دنبال بیرون کشیدن معنایی از دل این پوچی بوده ایم.
در سکانس پایانی این فیلم جایی که کریس میخواهد به زمین برگردد. کریس پذیرفته که دیگر هری وجود ندارد، آماده برگشت به زمین است، از سر گیری زندگی جدید. نزولی به قلب زمین که در صحنه پایانی فیلم میبینیم که خانه کریس در قلب سولاریس است، صحنه ای پر از امید، جایی که کریس در ان دوباره توانست خود را پیدا کند.
موسیقی فیلم سولاریس
در انتها لازم میدانم به موسیقی عالی این فیلم بپردازم، موسیقی قوی و به مانند خود فیلم کاملا راز آلود، مخصوصا قطعه ی راز آلودی از باخ که بار ها در صفحنه های مهتلف این فیلم تکرار میشد.
نویسنده : مهدی مرادی